یک کـــلـبـه ی خراب و کــمی پنجره
یــــک ذره آفــتــاب و کـــمی پـنجره
ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیــیـنـه بـــود و آب و کـــــمی پنجره
در ایــن ســیــاه چال سراسر سوال
چـشـم و دلـی مـجـاب و کمی پنجره
بـویی ز نان و گـل به همه می رسید
بــا بــرگــی از کـتـــاب و کمی پنجره
مـوسیـقی سکوت شب و بوی سیب
یـک قـطـعـه شعر ناب و کمی پنجره
«قیصر امین پور»