-
ایــن بـیـت هـای تازه که پر باز می کنند
دوشنبه 31 شهریور 1393 14:51
ایــن بـیـت هـای تازه که پر باز می کنند در آســمــان عشق تـــو پرواز می کنند ای مـــطــلــع عزیز غزل های من ببین این شاعران بــه نــــام تو آغاز می کنند هــــــر مصرع قصیده، غزل، چارپاره را با لحظه لحظه ذکر تو دم ساز می کنند با نام نامی تو ســخــن زنده می شود با عین، لام، یای تـــــو اعجاز می کنند دل گویه های ناب تو...
-
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی است
یکشنبه 30 شهریور 1393 21:51
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی است تــو مـــــرا باز رساندی به یقینم، کافی ست قــانــعــم، بیشتر از ایـن چــه بـخواهم از تو گـــاه گاهی که کنارت بنشینم، کافی ست گـلـه ای نیست، من و فاصله هـا همزادیم گـاهی از دور تو را خوب ببینم، کافی ست مـن همین قدر که با حال و هوایت-گهگاه- برگی از باغچه ی شعر بچینم، کافی ست...
-
طـــلـــوع می کند آن آفــــــــتــــــاب پـنـهانی
شنبه 29 شهریور 1393 20:02
طـــلـــوع می کند آن آفــــــــتــــــاب پـنـهانی ز ســـمــــت مـشـرق جــغــرافیای عـــرفانی دوباره پلک دلم می پرد ، نشانه ی چیست؟ شــنــیــده ام که می آید کـسـی به مهمانی کــســی که سـبـزتــر است از هـــزاربار بهار کــسی شگفت ، کسی آنچنان که می دانی کـــسی که نقطه ی آغـاز هرچه پرواز است تـــویــی کـه در سفر...
-
آن قـــــــدر از مقابل چـشــــم تو رد شدم
پنج‌شنبه 27 شهریور 1393 15:18
آن قـــــــدر از مقابل چـشــــم تو رد شدم تــــا عاقبت ســـتـــاره شناسی بلـد شدم مــنــظــومه ای برابر چشمم گشوده شد آن شـــب که از کــنــــــار تو آرام رد شدم گـــــــــــم بودم از نگاه تـمـــــام ستارگان تــا این که با دو چشم سیاهت رصد شدم دیــــــــــدم تو را در آیـــنــــــــه و مثل آینه من هم دچار ـ از تو چه...
-
ای قـــوم اگــــر سنگ بـبـنـدم شـکـمـــم را
پنج‌شنبه 27 شهریور 1393 15:14
ای قـــوم اگــــر سنگ بـبـنـدم شـکـمـــم را حـــاشـــا که به نانی بـــفــــروشم قلمم را فـــــــانـوس شب در به دری های شما باد ایـــــن شمع که سوزانده ز سر تا قدمم را از پـــیـــکـــر خــونــیـــن گل سرخ بپرسید انـــگـــیــــزه پرپر شــــــدن دم به دمم را بــــا مــــــردم آیــنــده بــگــویــیــد بسازند از...
-
ای حــــاصــل جـمـع پری و کژدم و ماهی!
پنج‌شنبه 27 شهریور 1393 15:09
ای حــــاصــل جـمـع پری و کژدم و ماهی! یــــــک نیمه طرب زایی و یک نیمه تباهی! گـیـسـوی تو تعبیر هــــزاران شب بغداد... چون خواب شـــب بـــاز پسین، نامتناهی! گــیــســوی بلافاصله از کـفـــر و یقین ات هم فرش شیاطین شده هم عرش الهی! در ســــایه هر پــلـــک تو جمع اند خدایان نــزدیـــــــک ترین راه رسیدن به سیاهی! دل...
-
گـــفــتـی چرا؟ سکوت من اما چرا نداشت
پنج‌شنبه 27 شهریور 1393 15:06
گـــفــتـی چرا؟ سکوت من اما چرا نداشت مانند بغض من کـه شکست و صدا نداشت دیــدم که واژه ها همه در انحـصار توست گـشـتـــم تمام حافظه را یک هجا نداشت مــی خواستی تــمـــــام دلـم را بیان کنم مــی خواستم ولی نــفـســم اتکا نداشت آن گـــونه مات و مسخ تو بودم که ساعتم حــــتــی خبر ز کم شدن لحظه ها نداشت گــفــتــی تمام شد...
-
شــاعری از شــــدت شیرین زبانی سکته کرد
چهارشنبه 26 شهریور 1393 21:36
شــاعری از شــــدت شیرین زبانی سکته کرد تــاجـری در حجره از شوق گرانی سکته کرد او که بردندش سر شب، شاعری مشهور بود نــصـفـه شب گفتند بیماری روانی سکته کرد فـیـلم را قیچی به دستان از سر و از ته زدند دخـتــــری با چادر و کفش کتانی سکته کرد شعر نافهمان برایش بس که سوت و کف زدند شـــاعـــر بـیـچـــاره در اوج جوانی سکته...
-
بــــــــــاران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
چهارشنبه 26 شهریور 1393 21:27
بــــــــــاران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد آتـــش نشست و خنجر خود را غلاف کرد گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت با رعــــد سرفه‌های گران‌سینه صاف کرد تــا راز عـشـق ما به تــمـــامی بیان شود بـــا آب دیـــده آتــش دل ائــتـــلاف کــــرد جـــــــایی دگر برای عـبـادت نیافت عشق آمــــد به گــــرد طایفه‌ی مــــا طواف کرد...
-
گـــفتی : غزل بگو ! چه بگویم ؟ مجال کو ؟
چهارشنبه 26 شهریور 1393 21:24
گـــفتی : غزل بگو ! چه بگویم ؟ مجال کو ؟ شیرین من ، برای غــــزل شور و حال کو ؟ پـــر می زند دلم به هــــــوای غـزل ، ولی گـیــرم هـــــوای پر زدنم هست ، بال کو ؟ گــیــرم به فــــــــال نیک بگیرم بــهــــار را چــشـــم و دلــــی برای تماشا و فال کو ؟ تــقــویم چــارفـصل دلـــــــــم را ورق زدم آن برگـــــهای ســبـــز...
-
بــعــد یک ســـــــال بهار آمده، می بینی که؟
چهارشنبه 26 شهریور 1393 21:20
بــعــد یک ســـــــال بهار آمده، می بینی که؟ بـــاز تـکــرار به بـــار آمــده، مــــی بینی که؟ سـبـزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت عـــقـــل با عشق کنار آمــده، می بینی که؟ آن کــــــه عمری به کمین بود، به دام افتاده چــشــم آهـــو به شکار آمده، می بینی که؟ حــمـــد هــــم از لــب ســـرخ تو شنیدن دارد گــــل سرخی به...
-
گـرچــه چون موج مرا شوقِ ز خود رستن بود
چهارشنبه 26 شهریور 1393 21:15
گـرچــه چون موج مرا شوقِ ز خود رستن بود مـــوج مــــوجِ دل من تـشـنـه ی پـیوستن بود یـــک دم آرام نــدیـــــدم دل خود را همه عمر بسکه هـر لحظه ، به صد حــــادثه آبستن بود خــــواستم از تو به غیر از تــــــو نخواهم ، امّا خــــواستن ها هــمـــــه موقوفِ توانستن بود کـــاش از روز ازل هــیــچ نـمـیـدانـــسـتــــــم...
-
تــــو را می بینم و گم می کنم ایـنـجـــا هیاهو را
جمعه 21 شهریور 1393 12:35
تــــو را می بینم و گم می کنم ایـنـجـــا هیاهو را کــــه از رو میبرد چـشـمـــان تو چشمان آهــو را هـمـــــه از بوی خوش یاد نگار خویش می افتند مـــن از بوی تو یادآور شدم گــلهـای خـوشـبو را عزا و عید را یکجا،به مـــــــــــــــاه چهره ات دیدم که روی تو ربـیـع الاول و مــــــــــــوی تو عاشورا کـــدامین پهنه خورشیدی چو...
-
غـــــزل می‌ریزد از چـشــــمان آهــویی که من دارم
جمعه 21 شهریور 1393 12:29
غـــــزل می‌ریزد از چـشــــمان آهــویی که من دارم به چـیـــن گــیـسویش مُشکِ غــــــزالان ِ خُـتن دارم چــنـان بی‌تابی‌ام را در تب و تاب است هر شب تب کــــــه بالاپوشــی از آتش بــه جای پیـــرهن دارم بــهــای بوســه‌اش را نـــقــــدِ جــان می‌آورم بـر لب در آن شــــــب‌ها که تنها جان شیرین را به تن دارم به قـــول...
-
از بـــاغ مـــی بـرنـد چـراغــانی ات کـنـنـــد
پنج‌شنبه 20 شهریور 1393 20:21
از بـــاغ مـــی بـرنـد چـراغــانی ات کـنـنـــد تا کــــــاج جشن های زمـسـتــانی ات کنند پـــوشانده اند صـــبـــــــــح تو را ابرهای تار تنها به این بــهـــــانه کـه بــــارانی ات کنند یـوسـف! بـه ایــن رها شدن از چاه دل مبند ایـــن بار می برند کـه زنــدانــــــی ات کنـند ای گـل گمان مکن به شب جشن می روی شاید...
-
آواز عاشقانه ما در گلو شکست
پنج‌شنبه 20 شهریور 1393 20:17
آواز عــاشـقـــانــه مــــــــا در گلـو شکست حـق با سـکـوت بود، صــــدا در گلو شکست دیـگـــر دلـــم هــوای سرودن نمی کـــــــند تـنـهـا بـهــــــــانـه دل مـــــا در گلو شکست ســـربـسـتـه ماند بغض گره خـــورده در دلم آن گـریــه های عقده گشــــا در گلو شکست ای داد، کـس بــــه داغ دل بـــــــــاغ دل نداد ای وای، هـــای...
-
مباش آرام حتی گر نشان از گردبادی نیست
پنج‌شنبه 20 شهریور 1393 15:45
مـبــاش آرام حـتـی گـــــر نشان از گردبادی نیست به این صحرا که من می آیم از آن اعتمادی نیست بـه دنـبــــــال چه میگردند مردم در شـبـسـتـان ها در ایـــن مسجد که من دیدم چراغ اعتقادی نیست نــه تـنـهـــــا غم سلامت باد گفتن های مستان هم گواهی میدهند دنـیـای ما دنیای شــــــــادی نیست چـــــرا بی عشق سر برسـجــــده ی...
-
بوی بهار می شنوم از صدای تو
پنج‌شنبه 20 شهریور 1393 14:37
بــوی بـهــــــــار مـی شـنــوم از صدای تو نـازک تـر از گــــل است گل ِ گونه های تـو ای در طــنـیـــن نـبـض تــو آهنگ قلب من ای بــوی هــر چــه گـــــل نفس آشنای تو ای صـــــورت تـــو آیــه و آیـــیـــنـــه خـــدا حـقــــا کــــه هـیـچ نـقـص ندارد خـــدای تو صـــد کــکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام کـــه...
-
خوشا به حال دل بی شکیب بعضی ها
پنج‌شنبه 20 شهریور 1393 14:33
خـوشـا بـه حـال دل بــی شـکـیـب بعضی ها هــــزار غـبـطـه بـه حــــال عجیب بعضی ها قنوت وتــر ...سحر ...در جوار«شش گوشه» طـبـیــب حــــاذق درد غـریــــــب بعضی ها! نــصـیــب همچو منی؛ مهر تربت و حسرت! بــرات کرب و بلا، هی ...نصیب بعضی ها ... دلـــم شـکـســتـــه خــــدایا! مرا اجابت کن بـــه حـــق حـرمـــــت امن یجیب...
-
برای امام هادی علیه السلام
پنج‌شنبه 20 شهریور 1393 14:27
تقدیم به امام هادی علیه السلام: آقا از این که این همه تنها شدی ببخش از ایـن که خـرج مردم دنیا شدی ببخش مـظـلومی مقام تو تقصیر دشمن است امـا غـریـب بـیـن احبّا شدی ببخش تا قـبـل از این برای تو کاری نکرده ایم مـظـلوم بی وفـا شدن ما شدی ببخش تـقصـیر ماست حُرمتتان را شکسته اند زخــمـی بـی تـفاوتی ما شدی ببخش «حسین رستمی»
-
مـــن بـا غـزلـی قـانـعـم و بـا غــزلـی شاد
چهارشنبه 19 شهریور 1393 17:25
مـــن بـا غـزلـی قـانـعـم و بـا غــزلـی شاد تــا بــاد ز دنـیـای شـمـا قـسـمـتـم ایــن باد ویــرانــه نـشـیـنـم مـن و بـیـت غـــــزلم را هـــرگــز نـفـروشـم بـه دو صــد خــانه آباد مــن حـسـرت پــرواز نــدارم بــــه دل آری در من قفسی هست که می خواهدم آزاد ای بـــــال تــخـیـل بــبــر آنـجــا غــزلـم را کـــش مــردم...
-
یک کلبه خراب و کمی پنجره
چهارشنبه 19 شهریور 1393 17:13
یک کـــلـبـه ی خراب و کــمی پنجره یــــک ذره آفــتــاب و کـــمی پـنجره ای کاش جای این همه دیوار و سنگ آیــیـنـه بـــود و آب و کـــــمی پنجره در ایــن ســیــاه چال سراسر سوال چـشـم و دلـی مـجـاب و کمی پنجره بـویی ز نان و گـل به همه می رسید بــا بــرگــی از کـتـــاب و کمی پنجره مـوسیـقی سکوت شب و بوی سیب یـک قـطـعـه شعر...
